یک رزیدنت...

در مسیر...

طبقه بندی موضوعی

...

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۱۵ ق.ظ
ای باد، سلام ما بدو بر...
کاندر دل ما ازوست غوغا...

اس‌ام‌اس

پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۲۵ ب.ظ
سیم‌کارت مامانم به اسم منه...
هر سال، روز تولدم، اپراتور بهش اس‌ام‌اس می‌ده تولدمو تبریک می‌گه. و مامانم هم بلافاصله بعدش میاد تبریک می‌گه بهم.
این مدل تبریک گفتنشو نمی‌خوام... نمی‌دونم چجوری اون پیامک لعنتی رو غیر فعال کنم... خیلی رو مخمه...

هرم مازلو

پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۳۱ ب.ظ
هرم مازلو، یکی از قشنگ‌ترین چیزایی بوده که تو زندگیم به چشمم خورده.

...

چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۵۱ ب.ظ
عشق اول شاید نه، اما عشقی که در گذشته خیلی شدید بوده و به هر دلیل به وصال ختم نشده، خیلی هیولای بدیه...
من ازش می‌ترسم...
من اگه بخوام ازدواج بکنم، از این هیولا می‌ترسم... از این که یه روز زنم توی بغلم یاد اون عشق بیوفته، می‌ترسم...
همیشه یه عده کمین کردن که این جملات از دهن آدم در بیاد تا بپرن انگ بزنن: متعصب، متهجر، عقب‌مونده، کور نسبت به حقایق جامعه، و غیره.
اما اینا تغییری تو حال من ایجاد نمی‌کنه. من تهِ دلم عمیق‌ترین غم ممکن رو حس می‌کنم؛ اگر این اتفاق بیوفته...

...

چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۳۹ ب.ظ
تا حالا، تنهایی‌تو باور کردی؟

شکاک؟

چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۴۳ ب.ظ
حاجی، همکلاسیم، بهم می‌گه فلانی تو دیدت نسبت به دین یه ذره پارانویا داره. یه ذره شکاکی. یه ذره بدبینی.
گفتم آره. زدی تو خال...
گفت چرا؟
گفتم فکر می‌کنم درستشم همینه... اگه اون داعشی و اون سنیِ تندرو و اون وهابی و اون بهایی و اون طالبان و غیره هم فقط یه ذره شکاک بودن، دنیا خیلی جای بهتری بود...

پ.ن: من و حاجی و چند نفر دیگه، پسرای نسبتاً مذهبی ورودی هستیم. یعنی حداقل در چشم دیگران مذهبی می‌زنیم. من که در باطن مذهبیِ آنچنانی نیستم. نمازمو به زور می‌خونم و روزه‌مو به زور می‌گیرم. با دخترا هم گاهی حرف می‌زنم (البته بیرون نمی‌رم، که اینم دلیلش مذهبی نیست. دلیلش بیشتر جدی‌تر نشدن رابطه‌ها و در دام عشق و عاشقی نیوفتادنه. چه من چه اون. البته گاهی هم موفق نبودم که بماند). گاهی هم فیلم مستهجن نگاه می‌کنم. فحش رکیک هم می‌دم به موقعش. همینم که هستم. البته می‌دونم خدا وجود داره چون معجزه‌شو دیدم؛ جوری که مو لا درزش نمی‌ره... ولی به هر حال، اگر خوبی یا بدی‌ای دارم، ۹۰٪ ش انتخابای شخصی بوده. اگر مخالف خیانتم، به خاطر اینه که شخصاً حتی از کلمه خیانت حالم بهم می‌خوره. نه این که چون قرآن گفته خیانت بده منم خیانت نکنم. بقیه چیزا هم همین‌طور... و همین باعث می‌شه که یه ذره از بطنِ دین و ماجراهاش بیام بیرون، و از بیرون نگاه کنم... و فکر نکنم خدا مخالفت خاصی داشته باشه با این قضیه. اگه عبادت کورکورانه می‌خواست که اصن فرشته‌ها رو داشت... چه نیاز به من...
(پی‌نوشت از خود متن بیشتر شد :) )

کافه

چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۲۸ ق.ظ
جاله بدونید که توی نور کم، احساسات آدما بر عقلشون غلبه می‌کنه. اینو از اونجایی فهمیدن که توی یه فروشگاه، اگه نور یه راهرو یه ذره کمتر باشه، خریدارها کمتر منطقی عمل می‌کنن.
به خاطر همینه که نور کافه‌ها معمولاً کمه...
به خاطر همینه که آدما شبا صادق‌تر می‌شن...

...

چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۱۴ ق.ظ
حرفای ۱۲ یا ۱ شب به بعد، صمیمی‌ترین و صادقانه‌ترین حرف‌ها هستن. حتی اگر فرداش بابتشون پشیمون شی.

...

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۱۲ ب.ظ
هیچ طبیبی ندهد بی‌مرضی حبّ و دوا...
من همگی درد شوم، تا که به درمان برسم...

...

دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۵۵ ب.ظ
دوران کودکی، دوران بسیار مهمیه توی شکل‌گیری شخصیت بچه...
مادر، توی اون دوسال، بدبختی یا سعادتِ ۸۰ سال آینده‌ی بچه رو رقم می‌زنه...
تا حالا چنتا شخصیت بوردرلاین دیدیم که ناخودآگاه رفتارایی می‌کنن که با بقیه مشکل پیدا می‌کنن... هیچ وقتم نمی‌فهمن چرا اینجوری می‌شه. چون حس می‌کنن حق با خودشون بوده...
خلاصه، فکر کنم بد نباشه که پسرا، قبل ازدواج، دختره رو ببرن پیش روان‌شناس که سلامت روانش تایید بشه و هم این که توجیه بشه که به عنوان مادر، چقدر چقدر چقدر تک‌تک حرکاتش مهمه...