یک رزیدنت...

در مسیر...

طبقه بندی موضوعی

هوامو

يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۵۹ ق.ظ
داری؟

...

يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۵۳ ق.ظ

وقتی مورد تحسین قرار می‌گیرم، عملکردم توی اون موضوع افت می‌کنه. نمی‌دونم چرا. واسه همینم همیشه از این که تحسین بشم خجالت کشیدم... یعنی تا وقتی که چراغ خاموش کارمو انجام می‌دم، عالی از آب در میاد...
نمی‌دونم مشکل از کجاس...

مثلاً یه زمانی متنای طولانی می‌نوشتم... بعد چند نفر اومدن گفتن به‌به و چه‌چه... اتفاقاً دوستای خوبی هم شدیم... ولی دیگه از اون به بعد، حسِ نوشتن نیومد که نیومد...

...

جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۱۳ ب.ظ
چند دقیقه واسه استراحت می‌خوام بیام تلگرام... موقع بیرون اومدن، می‌بینم نیم ساعت گذشته...
می‌خوام جواب یه دوستامو تو اینستا بدم، موقع بیرون اومدن می‌بینم یک ساعت گذشته...
می‌خوام یک ساعت بخوابم، بیدار می‌شم می‌بینم دو ساعت خواب بودم...

زمان، می‌دَوه...

...

جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۴۸ ق.ظ
دلم خیلی گرفته.
خدایا، عاقبت همه‌مونو ختم به خیر کن.

...

چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۴۹ ب.ظ
شیوع اسکیزوفرنی ۱٪ هست. باورنکردنیه.

...

چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۰۴ ق.ظ
منم به سهم خودم، چیزایی توی این دنیا دارم که واسم از دست دادن‌شون به سادگی نیست.
و به این راحتی نمی‌تونم ولشون کنم...
شاید این نرمال باشه...
اما ایده‌آل نیست...
تنها وقتی کاملاً آزادی که اگه مجبور شدی بری، به چیزی دل نبسته باشی...

...

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۳۹ ب.ظ
رفتم تو رفرنس، درمان سرفه‌های postviral‌ رو پیدا کردم...
دیدم نوشته آنتی‌هیستامین نسل ۱. رفتم خودم کلرفنیرامین خریدم خوردم. و از کرده‌ی خود دلشادم... سرفه‌م کمتر شده...
دیگه کم‌کم باید مستقل شد.

...

شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۴۰ ب.ظ

جالبه بدونین خیلی از مریضیا توی خانوما شایع‌تره و خب باهاش کنار میان و حالشونم خوب می‌شه ولی اگه یه آقا اون مریضی رو بگیره رسماً دهنش سرویسه. مثلا MS. یا خیلی از بیماری‌های روماتولوژیک...

هوم... شایدم جالب نباشه که بدونین...

...

شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۵۷ ب.ظ

یه نکته بی‌اهمیت به ذهنم رسید. ما چرا توی املاهامون وقتی یه کلمه رو بلد نبودیم، اصرار داشتیم که بنویسیمش؟ خب واضحه که وقتی بلد نباشی، اشتباه می‌نویسی نمره کم می‌شه.
در حالی که، می‌تونستیم خیلی راحت اون کلمه رو جا بندازیم. اصلاً ننویسیم. معلم هم قطعاً نمی‌فهمه.
حالا شاید شماها این کارو کرده باشین... :) نمی‌دونم... ولی من که خیلی بَبو بودم. اه. الان دوزاریم افتاده...

...

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۰۸ ب.ظ
قاسم سلیمانی رو دوست داشتم...
صبح وقتی خبر شهادتشو خوندم، مات زده شدم...
از همون لحظه، بغضی توی گلومه که نمی‌دونم چجوری خالیش کنم...
نه توی خونه می‌تونم گریه کنم، نه بیرون خونه...
نمی‌دونم چیکار کنم...