یک رزیدنت...

در مسیر...

طبقه بندی موضوعی

اطفال

پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۹، ۰۴:۰۹ ب.ظ
خیلی وقته ننوشتم... خیلی وقته نخوندمتون... بابت دومی، ببخشید.
حرف زیادی هم ندارم که بزنم... :)
الان هم کشیک اطفالم...
واسه کشیکای اطفال کرونا داوطلب شدم...
کی گفته بچه‌ها نمی‌گیرن؟ کی گفته بدحال نمی‌شن؟
...
اطفال، جوریه که الان یه بچه‌ای رو می‌بینی و با خنده‌هاش و قیافه‌ش و ادا اطوارش ذوق می‌کنی، و نیم ساعت بعد، بچه‌ی بدحالی رو می‌بینی که نقص ژنتیکی داره و پدر و مادرشو سال‌ها رنج داده و پیرشون کرده...
بچه‌هایی که سال‌هاست دیالیزی ان...
بچه‌هایی که نقص آنزیمی دارن و بیماریای متابولیک دارن...
بچه‌هایی که CF ان و همیشه در حال تجربه‌ی یه جور خفگی مزمن‌ان... حتی الان که ۲۰ سالشون شده...
بچه‌هایی که از وقتی خودشونو شناختن، بیمارستانو هم شناختن... همیشه مریضی، همیشه درد، همیشه رنج، همیشه خوابیدن تو بیمارستان، همش از سی‌تی‌اسکن به سالن دیالیز، از دیالیز به بخش، از بخش موقتاً به خونه و در عرض کمتر از یک هفته دوباره تب و بی‌حالی و استفراغ و دوباره بستری با یه عفونتی که حالا آنتی‌بیوتیکای قبلی هم روش جواب نمی‌دن... نمی‌دونم از کدوم‌شون بگم...
و بدتر از اون، پدر و مادرا...
رنجی که می‌کشن، و اعصاب‌خردی‌ای که تحمل می‌کنن، وصف‌ناپذیره... مامانی که اینقدر کم‌طاقت شده که وقتی می‌خوان رگ بچه‌شو بگیرن، گوله گوله اشک می‌ریزه و وقتی هم بچه‌ش از درد جیغ می‌زنه، سرِ بچش داد می‌زنه که ساکت شو... خب، حق داره مادر... مستأصله... اسیر شده... نمی‌دونه غم و رنجشو سر کی خالی کنه... وقتی قیافه‌شو ببینی، انگار مادربزرگ بچه‌ست... مادری که با هزار امید و آرزو ازدواج کرده و بچه‌دار شده و یهو می‌بینه بچه‌ش فلان بیماری ژنتیکی نادر رو داره... در حالی که نه خونواده‌ی خودش، نه خونواده‌ی شوهرش، هیچ کدوم سابقه‌ی این بیماری رو ندارن... فامیل هم نیستن... آدم دیگه باید چیکار کنه؟ چیکار کنه که بچه‌ش از این نقصا نداشته باشه؟
راستش، می‌ترسم... وقتی اینا رو می‌بینم، خیلی می‌ترسم... به خدا می‌گم خدایا من دستم به هیچ جا بند نیست... هر بلایی می‌خوای سرم بیار، ولی بچه‌ی مریض و بدحال نذار تو کاسه‌م...
خدایا... هوای همه رو داشته باش...
هوای منم داشته باش...
اگرم می‌خوای امتحانم کنی، از این امتحانای سخت نکن... خواهش...
همین...
  • ۹۹/۰۶/۲۰

نظرات  (۲)

  • گاه نوشته های یک مسافر
  • به نظرم یکیش خود ازدواج هست :)) 

    پاسخ:
    :)) قطعاً... 
  • گاه نوشته های یک مسافر
  • اگر قرار باشه خدا سه تا امتحان سخت از آدم بگیره قطعا یکیش بچه هست

    خیلی وقتها وقتی بچه های اطرافیان رو میبینم به کل از بچه دار شدن و والا شدن متنفر میشم و البته بیشتر میترسم. سالم هستنا منظورم اذیت هاشون و دردسرهاشون هست.  پیگیری درس و مشقشون و آینده شون و ...

    واقعا اعصاب فولادی میخواد. و یه آدم بیکار با ظرفیت روحی بالا...

     

     

    پاسخ:
    آره... به قول شما بچه‌ی سالم اونقدر دردسر داره... دیگه وای به حال بچه‌ی مریض...
    اون دوتا امتحان دیگه چیه؟ :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">