کتابخونه
چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۴۵ ب.ظ
- هر چند روز یه بار خبر میاد یکی دوتا از بچههامون کرونا گرفتن.
- بعد از ساعتها مطالعه روی یکی از میزای کتابخونه، یکی اومد گفت دیروز فلانی که مامانش PCR مثبت شده اینجا نشسته بوده :/
- از کرونا بگذریم، تو این کتابخونه یه مزاحمِ ترم پایینی پیدا کردم. طرف فهمیده یه ساله تو بورسم. هر بار میاد آویزون میشه که سهم چی داری چی نداری. حتی میخوام پا شم برم چایی بریزم هم میپره میاد دنبالم. هر بار میام کتابخونه، دورترین صندلی نسبت به ایشونو انتخاب میکنم و بعد از یکی دو ساعت میبینم مهاجرت کرده به نزدیکی من. از لحن حرف زدنش و ادا اطوارش متنفرم. با عشوه و ادا حرف میزنه.
- تو راه رفت و برگشت، کتاب صوتی گوش میدم. الان دارم بینوایان از ویکتور هوگو رو گوش میدم. وسطاشم. کِی میتونستم وقت اضافه پیدا کنم رمان بخونم؟ وقتای مرده رو جدی بگیرید...
- ۹۹/۰۴/۱۸