یک رزیدنت...

در مسیر...

طبقه بندی موضوعی

...

جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۰۵ ب.ظ
حتماً شما هم دیدین آدمایی رو که همیشه در حال نالیدن‌اند، یا همیشه پست‌های یأس فلسفی می‌ذارن، و غیره.
اینا هرگز مشکل واقعی‌شون چیزایی نیست که دربارش با شما صحبت می‌کنن.
مثلاً اگر می‌گه دنیا بی‌رحمه، معنیش اینه که دنیا توی یه مورد خاص به شدت بی‌رحم بوده و ایشونم اصلاً تمایلی نداره که دربارش با کسی حرف بزنه.

شاید بعداً بیشتر دربارش بنویسم...
  • ۹۹/۰۴/۰۶

نظرات  (۴)

سلام.

مثلا خود من بعد از هر مشکلی شروع میکنم به این فکرا که چه قدر همه چیز پوچه. چون وقتی خیلی بری تو بحر معنی زندگی و قانوناش پوچ گراییم میاره.واسه همین تهش به این نتیجه میرسم که دست از زیاد فکر کردن بردارم و خودمو گول بزنم که اره همه چیز خیلی خوبه اصلا هرکیم که حالش خوبه خودشو گول زده و چشمشو به روی بدیا بسته تا زجر نکشه.کلا هر روز باید خودمونو گول بزنیم تا حالمون خوب باشه!

 

اینم قیافه ی همچنان منتظر من برای اینکه ادامه پستو بنویسی...

http://uupload.ir/files/t3tf_20200630_233328.jpg

پاسخ:
این پوچ بودنِ همه چی، از سقراط و ارسطو ذهن همه رو درگیر کرده تا الان :)
اصلاً یکی از دلایلی که دین به وجود اومده همینه که آدمو از فکر پوچ بودن زندگی دور کنه و اتفاقاً خیلی وقتا هم موفق بوده...

:)) چشم چشم. حتماً می‌نویسم 🌹

من خیلی دارم! :)) 

کلا که همه احتمالا موقع عصبانیت و غم شدید و اینا تجربه‌ش می‌کنیم

حالا اگر کسی درگیر افسردگی و اضطراب و مشکلات این طوری هم باشه بیشتر و مداوم‌تر. و آخ از کمال‌گرایی! من فقط کامل بودن رو خوب میدونم، پس همین که یه چیزی نقص داشته باشه کافیه برای بد بودنش.

راه فهمیدن روانشناسانه ایناشو نمیدونم

من خیلی با خودم درگیر میشم گاهی و لج میکنم و جواب خودمو میدم و اینا، باعث میشه نتونم غر الکی و اضافی بزنم، خیلی وقتام موفق نمیشم

از اون طرفش هم هست ولی فکر کنم کمتر، اینکه همه چی رو خوب

و گوگولی می‌بینن و ...

کلا تمایل بشر به طبقه‌بندی و ساده‌سازی همه چی پایانی نداره انگار :) این طوری حس میکنه فلان موضوع رو فهمیده و حل شده براش. چیز جدیدی نداره که بخواد براش رو کنه. خیالش راحت میشه.

حرف پراکنده زدم خیلی.

پاسخ:
:) گرفتم چی می‌گی...
اینا به نوع شخصیت آدم برمی‌گرده... اکثرشم تغییرناپذیره... باید باهاش ساخت... لزوماً هم چیز بدی نیست :)

منم دارم میگم این مدل کلی‌گویی خیلی وقتا در نتیجه‌ی تسخیر ذهن توسط ناخودآگاهه. دیدگاه واقعی‌ش تبدیل شده به این، ما می‌تونیم بگیم داره واقعیت رو نمی‌بینه اما نمی‌تونیم بگیم لزوما داره واقعیت رو آگاهانه انکار میکنه و نادیده می‌گیره. مثال ملموسش وقتی که با یکی دعوات شده، و میگی اصلا ما همیشه با هم مشکل داشتیم و هیچ خاطره خوبی نداریم و... و اون موقع واقعا طرز فکرت همینه. فقط قسمتای بد ماجرا رو می‌بینی. و طرز فکر منفی میتونه در گذر زمان شکل بگیره، نه لزوما به طور آنی.

اما درباره غیر چسناله و جایی که داری بحث میکنی مثلا، کلی‌گویی واقعا چیز ناجوریه و این جا بهش میخوره که چون استدلال قوی‌ای نداری و بحث کردن بلد نیستی یا حوصله‌شو نداری، یه چیزی میگی که هم جواب داده باشی هم بحث نتونه درست ادامه پیدا کنه.

پاسخ:
هوووم... آره... :) همینه که می‌گی...
موقع چسناله، این طرز فکر ناخودآگاه به فکر می‌رسه...
به نظرت خودمون از این مدل افکار نداریم؟
چجوری می‌شه فهمید؟

افسردگی، مطلق‌گرایی میاره مع‌الاسف. خودآگاه هم نیست معمولا.

بی‌رحم بودن دنیارو هم موافقم :)) نه به این معنا که همیشه و همه جا داره فاجعه رخ میده، به این معنا که امکان رخ دادن فاجعه‌ای که کاری هم در قبالش نتونی بکنی همیشه و همه جا وجود داره.

پاسخ:
:) نه حالا من تأکید خاصی روی این مورد ندارم...
کلاً منظورم اینه که وقتی یه نفر با «کلی‌گویی» چسناله می‌کنه، این اصلاً دیدگاه واقعیش نیست...
مثلاً اگه کسی می‌گه ازدواج یعنی دردسر، قطعاً منظورش تک‌تک لحظات ازدواج نیست... ایشون شاید توی تخت بد عمل می‌کنه، و حالا برای این که به طور خاص درباره‌ی اون اتفاقات حرف نزنه، میاد کل قضیه رو نابود می‌کنه... که هم حرفشو زده باشه، هم کسی نتونه از اصل قضیه سر در بیاره...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">