گرگ
يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۱۱ ب.ظ
داستان کوتاه «گرگ»، از هوشنگ گلشیری رو خوندم...
۱) موضوع کتاب، به نظر من، دربارهی خیانت بود. بیتوجهیِ دکتر به زنش، تنها بودنِ زن، و گرگی (شما بخونید مردی فرصتطلب و خطاکار) که همیشه اینطور مواقع سروکلهش پیدا میشه. گرگی که گرگه اما در نظر خیلیا به شکل «سگ بیآزار» دیده میشه (پایان نامفهوم و ناگهانی داستان هم به همین خاطره که شاید نویسنده میخواد بگه هنوزم کسی باورش نشده اون گرگ بوده)... و در نهایت، زنی که خانوادهش و زندگیش و خودش به خاطر اون گرگ نابود میشه... جوری که انگار هرگز نبوده...
۲) جملهبندیها، اشارات و ضمیرهای به کار رفته توی داستان، خیلی گنگ و پراکنده و نامفهومه... هر پاراگراف، پر از دستاندازهای ریز و درشته... به قول خیلی از دوستان، انگار حتی یک بار هم ویرایش نشده.
در کل، اگه این ایرادات رو در نظر نگیریم، برای یکبار خوندن خوب بود... اما برای همه پیشنهادش نمیکنم...
۱) موضوع کتاب، به نظر من، دربارهی خیانت بود. بیتوجهیِ دکتر به زنش، تنها بودنِ زن، و گرگی (شما بخونید مردی فرصتطلب و خطاکار) که همیشه اینطور مواقع سروکلهش پیدا میشه. گرگی که گرگه اما در نظر خیلیا به شکل «سگ بیآزار» دیده میشه (پایان نامفهوم و ناگهانی داستان هم به همین خاطره که شاید نویسنده میخواد بگه هنوزم کسی باورش نشده اون گرگ بوده)... و در نهایت، زنی که خانوادهش و زندگیش و خودش به خاطر اون گرگ نابود میشه... جوری که انگار هرگز نبوده...
۲) جملهبندیها، اشارات و ضمیرهای به کار رفته توی داستان، خیلی گنگ و پراکنده و نامفهومه... هر پاراگراف، پر از دستاندازهای ریز و درشته... به قول خیلی از دوستان، انگار حتی یک بار هم ویرایش نشده.
در کل، اگه این ایرادات رو در نظر نگیریم، برای یکبار خوندن خوب بود... اما برای همه پیشنهادش نمیکنم...
- ۹۹/۰۳/۱۸