یک رزیدنت...

در مسیر...

طبقه بندی موضوعی

امام

يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۸، ۰۶:۴۶ ب.ظ
یه زمانی، رویای یارِ امان زمان شدن داشتم.
هنوزم ته دلم، دارمش؛ ولی هر روز این چراغ بیشتر به سمت خاموشی می‌ره.
نه این که اعتقادم به امام کمتر شه... نه... اعتقادم به خودم کمتر می‌شه... می‌فهمم یار مناسبی نخواهم بود... آدم توانایی نیستم توی رکابش... یعنی، اینقدر دور و برم آدمای خوب‌تر و باهوش‌تر و تواناتر و مؤمن‌تر هست، که از خودم خجالت می‌کشم...
ولی، هنوز کورسوی امیدی تهِ دلم روشنه...
واسم باارزشه‌... نمی‌خوام خاموش شه...
می‌دونم از لحاظ اسلامی، آدم افتضاحی‌ام... هفته‌ای یه بار نماز می‌خونم... تا حدودی بددهنم... خود ارضایی می‌کنم... گاهی نسبت به دیگران تنفر قلبی دارم... گاهی تنبلم... گاهی دروغ می‌گم... گاهی نسبت به همه چی شک می‌کنم؛ حتی خدا... و چیزای دیگه... اما، آیا به اندازه‌ی یه شیءِ بی‌جون هم به درد امام نمی‌خورم؟
هعی...
  • ۹۸/۰۹/۲۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">